English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
black eyes U سیه چشم
black eyes U چشم سیاه
black eyes U سیاهی اطراف چشم
black eyes U بدنامی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
He doesnt do it for our black eyes. U عاشق چشم وابروی ماکه نیست
Other Matches
to be all eyes U موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
eyes U روزنه دار
eyes U گوشوارهای سوراخ سوزن
all eyes U چهار چشمی
eyes right! U نظر براست !
eyes right U نظر به راست
have eyes only for <idiom> U همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
to keep an eyes on U موافبت کردن
before my very eyes U جلوی چشمهایم
d. eyes U چشمان بادکرده
to keep an eyes on U پاییدن
eyes U دیدخوب با تشخیص مسافت
eyes U سوراخ میخ کوهنوردی
eyes U حلقه
eyes U دیدن پاییدن
eyes U نگاه کردن
f.eyes U چشمان فتان یاگیرنده
eyes U چشم
eyes U دیده
eyes U بینایی
eyes U دهانه سوراخ سوزن
eyes U دکمه یا گره سیب زمینی
eyes U چشمی
eyes U نورگیر
eyes U مرکز هر چیزی کاراگاه
eyes U چشمی طناب
eyes U شکاف درجه دایرهای شکل
eyes U شکاف
private eyes U کارآگاه خصوصی
up to the eyes in work U سخت مشغول کار
hook and eyes U قزن
hook and eyes U قفلی
with my proper eyes U با چشم خودم
To make eyes. U چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
To fix ones eyes on something. U به چیزی چشم دوختن
beady eyes U چشمان ریز براق
make eyes at <idiom> U
set eyes on <idiom> U دیدن
lay eyes on <idiom> U دیدن
hit someone between the eyes <idiom> U چشم زدن کسی
stars in one's eyes <idiom> U برق زدن چشمها از خوشحالی
eyes pop out <idiom> U خیلی متعجب شدن
With her languid eyes . U با چشمهای مستش ( خمار )
bull's-eyes U مرکز هدف
To shade ones eyes. U سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
To have roving eyes. U چشم جرانی کردن ؟چشم چران بودن
It took place under my very eyes. U درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
to strain one's eyes U فشارزیادبرچشم خودوارداوردن
to strain one's eyes U چشم خود رازیاد خسته کردن
to set eyes on U دیدن
light of one's eyes U نور دیده
languishing eyes U یا بیحال
languishing eyes U چشمان خمار
blear eyes U چشمان قی گرفته
blear eyes U تارچشم
his eyes were inflammed U چشمهایش اماس کرد
crabs eyes U عین السرطان
hazel eyes U چشمان میشی
expressive eyes U چشمان با حالت
eyes left U نظر به چپ
eyes of the ship U چشمی ناو
light of one's eyes U نور چشم
sore eyes U چشم درد
hazel eyes U چشم میشی
to set eyes on U نگاه کردن
to poreone's eyes out U چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
to make eyes at U عاشقانه نگاه کردن
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
to make eyes at U به چشم خاطرخواهی یاخریداری نگاه کردن
to feed ones eyes U چشم چرانی کردن
to drink in with ones eyes U بچشم خریداری نگاه کردن
sunken eyes U چشمان فرو رفته
streaming eyes U چشمان اشکبار
sheep's eyes U نظر بازی
sheep's eyes U نگاه عاشقانه
eyes of the ship U دریچههای دیدناو
Their eyes met. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
to water [of eyes] U اشک آمدن
cat's-eyes U باباغوری
cat's-eyes U عین الهر سفیداب
hooks and eyes U قزن قفلی
bull's-eyes U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
in the eyes of law U از دید قانون
to roll one's eyes <idiom> U نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
cat's-eyes U چشم گربهای
Take this handkerchief and wipe your eyes. U این دستمال را بگیر اشکهایت را پاک کن
to screen one's eyes from the sun U از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
eyes in the back of one's head <idiom> U هوشیار بودن
To open somebodys eyes to something. U چشم وگوش کسی را باز کردن
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
The moment I set eyes on you. , U از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
bloods hot eyes U چشمان قرمز و خون گرفته
You are stll a child in her eyes. U به چشم اوهنوز یک بچه هستی
tears suffused his eyes U اشک در چشمانش پر شد
Every thing swims before my eyes . U چشمم سیاهی می رود
She stared at him with wide eyes. U با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
to grate on somebody's eyes [ears] U چشم های [گوش های] کسی را آزار دادن [چونکه ناپسند است]
pull the wool over someone's eyes <idiom> U سربه سر گذاشتن
eyes in the back of one's head <idiom> U پشت سرش هم چشم داره
eyes are bigger than one's stomach <idiom> U بیش از فرفیت غذا خوردن
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
eyes in the back of one's head <idiom> U چهار چشمی پاییدن
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
To pull the wool over someones eyes . U سر کسی را شیره مالیدن ( فریب دادن )
Her eyes spoke volumes of despair. U در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
The sun rays dazzle (hit) the eyes. U نور آفتاب چشم رامی زند
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
look black U متغیر بنظر امدن
to black out U قلم زدن
black out U خاموشی
black U بی رنگ
to black out U سیاه کردن
black out U قطع کامل برق خاموش شدن چراغ ها خاموشی شهر
black out U حرکت با چراغ جنگی در شب خاموشی شبانه استتار شبانه
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U بستانکار بودن در حساب
black U چرک وکثیف
black U سیاهی
black U تهدید امیز عبوسانه
black U زشت
black U سیاه شده
in the black <idiom> U سود بردن
black U تیره
black U سیاه
black U دوده لباس عزا
black d. U دم گاز خفه کننده
he went there in black U اوبا جامه سیاه انجا رفت
black U سیاه رنگ
black U بازیگر دوم شطرنج
black U سیاه رنگی
black U سیاه کردن
to lool black U خشمگین یا متغیر بنظر امدن
black ant U مورچه سیاه [حشره شناسی]
to be in ones black books U مغضوب کسی واقع شدن
black economy U پولیکهبدوناطلاعدولتبرایفرارازمالیاتکسبشود
he wears black U سیاه پوشیده است
ivory black U رنگ سیاه که از اهکی کردن عاج میسازند
slate black U رنگ سیاه سنگ لوحی
ivory black U گرد سوخته استخوان
night black U سیاه
platinum black U پلاتین سیاه
slate black U رنگ ارغوانی مایل بسیاه
the black race U نژاد سیاه
the black sea U دریای سیاه
platinum black U گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
black coffee U قهوه بدون شیر
They were all dreesd in black. U تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
black wool U پشم سیاه
blue-black U آبیپررنگ
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
black section U گروهیغیراداریدرداخلیکحزبسیاسیکهمدافعحقوقسیاهپوستاناست
black pudding U سوسیستولیدشدهازگوشتوخونخوک
black marketeering U دادوستددربازارسیاه
black marketeer U کسیکهدربازارسیاهفعالیتدارد
black box U سرعت و مسافت سنج [ وسایل نقلیه خودرو]
They were dressed all in black. U همه آنها لباس تمام سیاه پوشیده بودند
black coffee U قهوه سیاه
black ice U یخ شفاف روی اب
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
Black will take no other hue. <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
black armband U سرآستین [برای سوگواری ]
in black and white <idiom> U بصورت نوشتار
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
give someone a black look U با خشم به کسی نگاه کردن
Black and white. U سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
black stone U مهرهیسیاه
black square U خانهسیاه
black eye U بدنامی
black eye U سیاهی اطراف چشم
black eye U چشم سیاه
black eye U سیه چشم
black and white U چاپ
black and white U دستنوشته
black and white U سیاه و سفید
black vomit U طاعون زرد [پزشکی] [بیماری]
black vomit U تب زرد [پزشکی] [بیماری]
Black sheep U جوجه اردک زشت [اصطلاح روزمره]
black salsify U شنگ
black bread U نانسیاه
black ball U توپسیاه
jet-black U سیاه سیاه
jet-black U سیاه شبقی
jet-black U سیاه براق و تیره
black marks U سابقهی بد
black mark U سابقهی بد
black Marias U اتومبیل گشتی پلیس
black Maria U اتومبیل گشتی پلیس
black finish U پوشش سیاه
black brittleness U شکستگی سیاه
black book U کتاب سیاه
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
black body U جسم سیاه
black body U قسمت خطرناک
black bile U سوداء
black bile U صفرای سیاه
black beetle U سوسک گرمابه
black ash U خاکستر سیاه
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com